🌀🍃 مسافر تاکسى، آهسته روى شونهى راننده زد؛ چون میخواست ازش يه سوال بپرسه…
راننده داد زد و کنترل ماشين رو از دست داد و نزديک بود که بزنه به يه اتوبوس، از جدول کنار خيابون رفت بالا، نزديک بود که چپ کنه، اما کنار يه مغازه توى پياده رو، متوقف شد.
براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد. تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!!!
مسافر عذرخواهى کرد و گفت: من نمیدونستم که يه ضربهى کوچولو، این قدر تو رو میترسونه.
راننده جواب داد: واقعاً تقصير تو نيست، امروز اولين روزی هست که به عنوان يه رانندهى تاکسى، دارم کار میكنم، آخه من بیست و پنج سال، راننده ماشين نعش کش بودم…!
گاه آنچنان به “تکرارهاى زندگى” عادت میکنيم که فراموشمان میشود جور ديگر هم میتوان بود